زندگی مازندگی ما، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
انتظار من برای امدنتانتظار من برای امدنت، تا این لحظه: 18 سال و 8 روز سن داره
شیواشیوا، تا این لحظه: 37 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

نبودن تو یعنی...

درس آخر

دیروز حس عجیبی داشتم. از همون حسایی که وقتی بین موندن و رفتن گیر کردی و نمیدونی چکار کنی. حسهای لحظه خداحافظی. دیروز آخرین کلاسهای درسم و تو دانشگاه گذروندم. از صبح ساعت 8 تا ساعت 6 غروب کلاس داشتیم. آخرینها زیاد هم خوب نیستن. حس اینکه دیگه تکراری وجود نداره و این آخرین روزیه که تو روی این صندلی های چوبی دسته دار نشستی یه جور خاص غریبه. البته خوشی های خودشم داره. اینکه دیگه لازم نیست صبح تا شب نگران امتحان میانترمت باشی که 200 صفحه است و تشریحیه و تازه اینکه همه اش هم کتابه نه جزوه و به زبان انگلیسی تخصصی و صقیلی نوشته شده. و یا نگران 4 تا class observation که دکتر "غ" گفته بنویسید و فقط هم 2 نمره داره، و یا نگران "text book e...
24 آذر 1393

تفلد بازی

بیست و شش سال پیش چنین روزی، دختر کوچولوی تپلی با موهای فرفری و بور در غربی ترین نطقه ایران در یک شب سرد و برفی به دنیا آمد. پدر و مادر دخترک منتظر اومدن پسر بودند ولی با یه دخمل مو فرفری لُپ قرمزی سوربرایز شدن. پریروز الناز اس زد که کی وقت داری بریم بیرون؟ منم گفتم نمیدونم چرا دل بیرون رفتن ندارم اگه میشه فردا وقت دارم بیا خونمون. النازم دیروز ساعت 11 اومد و با کادوهاش منو سورپرایز کرد که مثل هر سال تولد منو یادشه . تولدمو تبریک گفت. و دیروز تا حدودای ساعت 5 کلی گفتیم و خندیدیم و چقد گفتم که جاش کنار من همیشه تو دانشگاه خالیه راجع به استادامون حرف زدیم راجع به برنامه هام بعد تموم شدن درسم و خیلی چیزای دیگه و در کل روز خوبی داشت...
9 آذر 1393

*کلاف*

یاد آن شرلی افتادم. وقتایی که سردرگم میشد و احساس تنهایی میکرد. نمیدونم من این روزها بیشتر به آدمها توجه میکنم یا آدمهای دور برم هستند که واقعا بی توجه شدند؟ اساس وقتی تو آدم یباشی که به اطرافیانت توجه زیاد نشون بدی اونا بهت بی توجه میشن. اصلا همیشه باید تعادل رعایت بشه تا تو قربانی نباشی. مثلا وقتی تو اونقدر به رفتار و افکار دوستات و خانواده ات نسبت به خودت اهمیت بدی اونا دیگه یواش یواش نسبت بهت بی توجه میشن و تو تنها میمونی. مثلا وقتی تو زود زود به مامانت خواهرت براردت زنگ بزنی و حالشونو بپرسی دیگه اونا یادشون میره که تو هم نیاز داری بهت توجه کنن و محبت. دیگه انگار تویی و یک رابطه فیکس. که تو اون فقط تو شروع کننده ای که اگه  بعد ده...
9 آذر 1393

خونه تکونی

دلم خونه تکونی میخواست. دلم یه نی نی میخواست برای خونه مجازی عسلک که شبیه هیچ کدوم از نی نی های وبلاگی دیگه نباشه و مال خود خودم باشه. درسته نی نی من هنوز خوابه ولی من به زودی بیدارش میکنم. عسلکم بخواب تا آغازین روزهای بهار و رویش دوباره ات در دلم. قرار است فصل بهار مادرت به این دنیای رنگ و وا رنگ دعوتت کند، عسلک قول بده دعوتش را اجابت کنی. عسلک قول بده به مادر، قول بده رفیق نیمه راه مادر نباشی. قول بده مامانی رو به مهمانی بوی لطیف تنت دعوت کنی. مامانی دلش به بهار خوش است، به آمدن دوباره پرستو ها.   زمستان گذشته است ....   باز زمان نغمه سرایی فرارسیده است....   و تو ای کبوتر من که در شکاف صخره ها و پشت ...
22 آبان 1393

جای یک کوچولو اینجا خالیست!

چند سالی از ازدواج‌شان می‌گذرد، دیگر مدت‌هاست که جای یک کوچولو اینجا خالی است. هیچ‌کدام حرفی به هم نمی‌زنند اما هر دو خوب می‌دانند که آن یکی چه‌قدر دلش می‌خواهد نیمه‌شب تا نزدیکی‌های صبح بیدار بماند، تمام طول و عرض خانه را چند بار بالا و پایین برود، بعد میان تاریکی و سکوت، توی گوش‌های کوچک یک نوزاد نجوا کند «لالا،لالا، گل لاله...» زن هم خوب می‌داند که مرد حالا دلش پر می‌کشد برای وقت‌هایی که غروب بشود برگردد خانه، آن‌وقت کسی باشد که چهار دست و پا بدود طرفش. حالا سال‌ها از آخرین عروسکی که مرد خرید و آخرین کلاهی که زن بافت می‌گذرد. عروسک‌ه...
12 آبان 1393

پادشاه فصل ها

مادرم منو تو این فصل به دنیا دعوت کرد واسه همینم این فصل و دوست دارم. و باز هم فکر کنم واسه همینم هست که من واقعا دختری پاییزی ام. مامانم منتظر یه پسر بوده ولی به جاش من اومدم و مامانم برای پسر هنوز باید سه سالی صبر میکرد. یه بار ازش پرسیدم که چر فقط منو تو پاییز به دنیا آورده؟ گفت اه تو هم چی میگی دختر..زشته این حرفها. ولی من تو آخرین شبهای یه پاییز سرد به دنیا اومدم وقتی برف زمین و سفید پوش کرده بود. تو خونه جدید دنیا اومدم. خونه ای که بیست سال توش زندگی کردم. خونه ای که سه اتاق داشت با یه حیط بزرگ و یه ایوون که رو به حیاط همسایه بود و همسایه همیشه شاکی از اینکه بچه هاتون میان رو ایوون به سنجابای ما خیره میشن. منو میگفت. آره من به ...
5 آبان 1393