خونه تکونی
دلم خونه تکونی میخواست. دلم یه نی نی میخواست برای خونه مجازی عسلک که شبیه هیچ کدوم از نی نی های وبلاگی دیگه نباشه و مال خود خودم باشه. درسته نی نی من هنوز خوابه ولی من به زودی بیدارش میکنم. عسلکم بخواب تا آغازین روزهای بهار و رویش دوباره ات در دلم.
قرار است فصل بهار مادرت به این دنیای رنگ و وا رنگ دعوتت کند، عسلک قول بده دعوتش را اجابت کنی. عسلک قول بده به مادر، قول بده رفیق نیمه راه مادر نباشی. قول بده مامانی رو به مهمانی بوی لطیف تنت دعوت کنی.
مامانی دلش به بهار خوش است، به آمدن دوباره پرستو ها.
زمستان گذشته است ....
باز زمان نغمه سرایی فرارسیده است....
و تو ای کبوتر من که در شکاف صخره ها و پشت سنگ ها پنهان هستی ...
بیرون بیا و بگذار صدای شیرین تو را بشنوم و صورت زیبایت راببینم....
زیرا اکنون دیگر زمستان به پایان رسیده است .....
تو را به جای همه ی کسانی که نشناخته ام دوست می دارم ....
تو رو به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست می دارم .....
برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب می شود ....
و برای خاطر نخستین گناه
تو را به خاطر دوست داشتن دوست می دارم .....
تو را به جای همه ی کسانی که دوست نمی دارم دوست می دارم .......
سپیده که سر بزند در این بیشه زار خزان زده .....
شاید دوباره گلی بروید شبیه آنچه در بهار بوییدیم ....
پس به نام زندگی هرگز مگو هرگز .....
متنی از: پل الوار