زندگی مازندگی ما، تا این لحظه: 18 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره
انتظار من برای امدنتانتظار من برای امدنت18 سالگیت مبارک
شیواشیوا، تا این لحظه: 37 سال و 4 ماه و 28 روز سن داره

نبودن تو یعنی...

نگاه متفاوت

1395/6/11 12:49
نویسنده : شیوا
515 بازدید
اشتراک گذاری

چه دنیا عجیبه و چه زود میفهمیم که زندگی هر کدوم از ماها به مویی بنده. چه تاثربرانگیزه که یه دختر جوون بیست ساله که تازه یک سال و هشت ماه قبل بود که عروسیش رفتیم و اللن بچه اش سه ماهه است الان تو بخش ای سی یو تو کما به سر میبره و کسی علتشو هنوز نمیدونه دختره جوون در اوج سلامتی به این روز افتاده. من از طرفی نگرانشم و از طرفی نگران اینم خدای نکرده فوت کنه و این هفته که همسر مهمترین امتحان زندگیشو داره که چهار ساله داره براش سخت ترین روزها رو میگذرونه قطعا تاثیر بدی رو امتحان میگذاره چون هممون اگه اهل امتحانای سخت و و مطالب حجیم باشیم میدونیم که روزای اخر بسیار نفسگیرن و بدون یه مرور کلی واقعا انگار تا الان چیزی نخونده باشی اما با یه نگاه گذرا در لحظه های اخر همه مطالب زنده میشن. همسر که امتحان قبلیشو خوب نگذروند واسه همین نگران این امتحانشم. از طرفی هفته بعد که امتحان و داد باید دنبال اسباب کشی باشیم اما هیچ پولی نداریم برای اجاره خونه این ماه هم دیگه همسر حقوق نداره و اگه از مهر بره سرکار طول میکشه تا حتی اون دو تومن ماهیانه رو براش واریز کنن. خیلی میترسم که چطور زندگی کنیم. دیگه رومون نمیشه از هیچ کس قرض کنیم. تا الان از دایی رحمان، دامادوسطی،خواهربزرگم،سه تا از دوستای همسر، چند بار از برادرم، پول قرض کردیم. یعنی واقعا دیگه رومون نمیشه به هیچ احدالناسی رو بندازیم آبرو برامون نمونده. وامها مون هم که هیچ کدوم جور نشدن. از طرفی وام شش تومنی دانشگاه من مونده و نمیتونم برم مدرکمو بگیرم. همسر هم دو تومن وام گرفته بود اما فک کنم برای همسر قسط بندی میکنن البته خوشبینانه میگم. مبل هم که نداریم و فرشها هم پاره شدن و یخچال هم که پارسال داداشم اومد خونه امون گفت بهتر نیست یخچالتونو عوض کنید با این همه زنگ زدگی بدنه اش. ولی فعلا تا یک سال قید همه اینا رو زدم فقط مسله مهم اجاره خونه است که قطعا هر خونه ای پول پیش میخواد.

خیلی ناراحتم که چرا بی گدار به اب زدیم و پارسال اون ده تومن رو خرج بچه کردیم یعنی چرا فکر نکردیم که زندگیمون به این روز بیفته. خدایا به نظرت نوبت من نرسیده یه گشایشی به زندکیم بدی؟ خدایا بس نیست؟ خدایا به بزرگیت قسمت میدم کمکمون کن آبرومون نره و بیشتر از این محتاج این و اون نشیم. خدایا خودت دیدی اون شب تو عروسی خواهرشوهر سحر چقدر یواشکی اشک ریختم از بی اولادی خودم و نیش و کنایه مردم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

نسترن
18 آذر 95 23:25
سلام شیوا جان خوبی چرا برا مطالبت رمز گذاشتی من مامان شدم خدا معجزه شو نشونم داد بعد اینکه تصمیم گرفتم یه فرزند خوانده بیارم باردار شدم انشاء الله قسمت شما بشه[گلم] اینو گفتم که به رحمت خداامیدوار باشی همانطور که به من بعد 12سال نشون داد.[قلب
شیوا
پاسخ
سلام عزیزم...خدا رو شکر.. چه خبر خوبی..الهی به سلامت بیاد بغلت...پس چطور شد یه دفعه؟ راستی کجا میتونم برات پیام خصوصی بذارم شمارمو؟ یا خودت شمارتو برام تو خصوصی بذارم. البته اگه میخوای.