زندگی مازندگی ما، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره
انتظار من برای امدنتانتظار من برای امدنت، تا این لحظه: 18 سال و 18 روز سن داره
شیواشیوا، تا این لحظه: 37 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

نبودن تو یعنی...

پادشاه فصل ها

1393/8/5 17:18
نویسنده : شیوا
317 بازدید
اشتراک گذاری

مادرم منو تو این فصل به دنیا دعوت کرد واسه همینم این فصل و دوست دارم. و باز هم فکر کنم واسه همینم هست که من واقعا دختری پاییزی ام. مامانم منتظر یه پسر بوده ولی به جاش من اومدم و مامانم برای پسر هنوز باید سه سالی صبر میکرد. یه بار ازش پرسیدم که چر فقط منو تو پاییز به دنیا آورده؟ گفت اه تو هم چی میگی دختر..زشته این حرفها.

ولی من تو آخرین شبهای یه پاییز سرد به دنیا اومدم وقتی برف زمین و سفید پوش کرده بود. تو خونه جدید دنیا اومدم. خونه ای که بیست سال توش زندگی کردم. خونه ای که سه اتاق داشت با یه حیط بزرگ و یه ایوون که رو به حیاط همسایه بود و همسایه همیشه شاکی از اینکه بچه هاتون میان رو ایوون به سنجابای ما خیره میشن. منو میگفت. آره من به سنجاباش نگاه میکردم ولی نه خیلی زیاد. شاید تو کل عمرم چهاربار رفتم رو ایوون و به سنجابا خیره شدم.

اون سالها مامانم بیشتر منو دست خواهربزرگم میسپرد و خودش با بابام میرفتن به باغ میرسیدن و به همین خاطر هم من تو چهارسالگی سوار موتور شدم.خندونکخواهرم دوازده سیزده ساله بوده. یه بار منو گذاشته رو تابی که به در حیاط اویزون بوده و هل داده منو و همون موقع من میفتم زمین و بیهوش میشم و کسی هم جز دو تا خواهرام خونه نبودن. یه موتوری از کوچه رد میشده که وقتی منو دیده رو دست خواهرم بیهوشم و خواهرم گریه میکنه منو با موتور میبره بیمارستان و اونجا تا منو به هوش میارن مراقبم بوده و بعدش اورده خونه. حتما با خودتون میگین خواهرم چطور جرات کرده منو بسپره دست غریبه. ولی اون زمانها شیطان زورش زیاد به ماها نمیرسید که مثل الان نبود که. تازه شم خواهرمم بچه بوده. اون آقا بعدها شد برادرشوهر خواهرزاده امزبان.

امروز الناز پیشم بود. صبح با هم رفتیم ستاد دانشگاه امید پیش خانم پسندیده و مشکل تعهد طرح امید و حل کردم.راضی. بعد اومدیم خونه ما و دلمه درستیدم برای الناز و کادویی که از بعد مثبت شدن تستم قرار بود بهش بدم امروز دادمخسته این کادو به مناسبت مثبت شدن بی بی چکم بود بی بی چکی که الان فقط یه خاطره است. یه خاطره تلخ.غمگین ولی من باید دینمو به دوستم ادا میکردم.

هفته دیگه micro teaching  دارم. ترسو اه از دست غلامی. اون از اون یکی استادمون که دیروز پسرا و با مشت و لگد مهمون کرد اینم از این استادمون که خیلی جوگیره.سکوت

خدایا ازت یه چیز میخوام که بار اولمم نیست. فقط دلم میخواد تکرارش کنم وگرنه میدونم نیاز به تکرارشم نیست. خدایا یا دلم و از آرزوی بچه خالی کن یا بهم بدش. خدایا یعنی واقعا بس نیست؟ اونم برای من؟ منی که خودت خوب میدونی چه کم تحملم چه بی صبرم. منی که تا میگم باید الان برم خرید باید همون موقع باشه وگرنه دیگه نمیخوامش. خدایا واقعا الان وجود من تو این دنیا چه سودی برای کسی داره؟ جز درد؟ خدایا اگه امتحان بود من رد شدم. بیخیال من شو. دیگه پاس نمیشم. دیگه تحملش برام غیر ممکنه. من دلم میخواست یه مامان جوون و شاداب باشم. که بچه ام وقتی به سن نوجوانی میرسه و بهم نگاه میکنه یه مامان میانسال ببینه نه که همین الانشم اگه بیاد تو بیست سالگی اون من پنجاه سالمه. خدایا یادته که دو سال قبل بعد سومین میکروم مه منفی شد ازت یه قول گرفتم. گفتم خدایا اگه تا دو سال دیگه بهم بچه دادی که دادی خیلی خیلی شکر. ندادی هم بازم شکر ولی دیگه بعد دو سال بچه نمیخوام. الان اون دوسال تموم شده خداجونم. ازت خواهش میکنم دیگه بهم نده. ازت تمنا میکنم بچه نده.

خوب شاید که نه مطمئنا خودخواهیه ولی من من فرزندخوانده میارم و مطمئنا برای پرکردن جای یه همدم میارمش. نه برای ارضاکردن حس مادری. چون ربطی نداره. بچه ای که نه خودت دنیا اوردی نه شیر دادی نه حاملش بودی نه از وجودخودته بتونه حس مادریتو ارضا کنه.

 

جمعه 9 آبان نود و سه:

امروز هوس آش رشته پزون کردم. تک و تنها. یه دیگ بزرگ آش. فک کردم علی پسر صابخونه خونه است که زنگشونو زدم نبودن. پس کی اش منو پخش کنه؟ نمیدونم.سوالغمگین آقا که خونه نیست.

الناز هم پیام داد نمیتونه بیاد. و گفت انشاالله به حق علی اصغر سال دیگه این موقع بچه بغلته و با هم یه چیزی نذر میکنیم.

فردا هم که باید برک کلاس آبزرویشن لیلا. کلی کار دارم.به خودم نرسیدم.

 

پسندها (2)

نظرات (4)

مامی فاطمه
7 آبان 93 10:15
سلام شیواجون انشالله هرچه زودتربه آرزوت برسی ویک مادرنمونه باشی برای فرزند نازت عزیزم خواستم یک سایت باحال ومفید بهت معرفی کنم که علاوه بر امکاناتی که داره میتونی درقرعه کشی ماهانه هم شرکت کنی وبرنده ی تبلت پلاک طلای مادر کارت هدیه وپکیج بشی بگیری اونجا پزشکای حاذقی هم هست که میتونی ازشون مشاوره بگیری من اونجابه اسم مامی فاطمه جون عضوم خوشحال میشم شمادوست عزیزهم به جمع مابپیوندی دوست داشتی بیای از آدرس زیر بیا منتظرتم خانم خانماا امتحانش که ضرر نداره هزینه هم نداره تازه باگذاشتن چندتا پست وعکس امتیازتا بالا ببری به سه نفراول سایت بدون قرعه کشی پلاک طلا میدن بااجازتون مهرماه برنده پلاک طلا بودم امیدوارم این ماه برنده شماباشید http://www.madarclub.com/fa/apply/mamanefati
شیوا
پاسخ
سلام عزیزم...مرسی..سرمیزنم..
یه مامان خوشحال(یه مامان منتظر)
8 آبان 93 22:18
سلام آفرین قالب جدید وبت خوشحالم کرد انشا الله هر چه زودتر به آرزوت برسی
شیوا
پاسخ
سلام عزیزم..دیگه گفتم خودم دست به کار شم دیگه و برای خودم یه نی نی کادو بدم.
فروشگاه دایانا
9 آبان 93 16:38
سلام شیوای عزیزم زمین شور پلین رسید. مطمئن باشید که نظافت منزل با این وسیله برای شما به تفریح تبدیل خواهد شد. خرید آسان و مطمئن را با ما تجربه کنید
فاطمه ع
9 آبان 93 17:21
سلام عزیزم ممنون که به ما سرزدی اگه لایق باشیم همیشه دعا گو هستیم شیوا جان ان شاا.. محرم ساله دیگه نی نی بغلته گلم
شیوا
پاسخ