زندگی مازندگی ما، تا این لحظه: 18 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره
انتظار من برای امدنتانتظار من برای امدنت، تا این لحظه: 18 سال و 3 روز سن داره
شیواشیوا، تا این لحظه: 37 سال و 5 ماه سن داره

نبودن تو یعنی...

یک سال "نبودن تو یعنی"

1394/2/2 12:05
نویسنده : شیوا
189 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل جانم!

نوشتن برای تو یک ساله شد امروز. البته من سالهاست برات مینوشتم اما نوشتن برات تو این خونه مجازی یک ساله شد امروز. عسلم یعنی سال دیگه این موقع این خونه چی توش نوشته میشه؟ اصلا هنوز هست یا نه؟ صابخونه اش هنوز مینویسه یا نه؟

عسلم این روزا حس های عجیبی دارم. حس بدی نیست . اما ... دلم میخواد با یکی حسابی درددل کنم و از همه حرفای دلم بهش بگم. دلم میخواد باباییت بشینه پای حرفام. من حرف بزنه و اون بگه جونم.

عسل جونم به نظر تو هم آدمها بعد یه سنی نیاز به عشقولانه با همسراشون ندارن؟ نیاز به عشق دادن و بخشیدن ندارند؟ چرا همه چیز دنیای ما اینقدر زود رنگ و بوی تکرار و عادت میگیره؟ چرا همه چی بعد یه مدت ازآب و تاب میفته؟ چرا من دیگه اینقدر خنثی شدم؟ دلم میخواد مثل قبل بشم. مثل اون شبی که قرار بود فردا صبحش من چمدونامو ببندم و و برم دانشگاه و ا زهمسر دور بشم ، اون شب تا خود صبح زار زار گریه کردم. اگه یه لحظه هم خواب به چشام مستولی میشد خیلی زود از خواب میپریدم و محکم بغلش میکردم و اشک میریختم. یا مثل اون روز صبحی که همسر رفت سرکار و من قرار بود همون روز با بلیط ساعت 12 از اصفهان برگردم. بعد رفتن همسر پیراهناشو بومیکردم و زار میزدم. مثل یه بچه برا مامانش. یا مثل اون شب یلدایی که با بچه ها تو خوابگاه جشن گرفته بودیم اما دل من پیش همسر بود که از سر شب تلفنش و جواب نمیداد و من تا نصف شب که گوشی و جواب داد از دلشوره چشم رو هم نذاشتم.

بیخیال بابا... امروز تولده بذار خوش باشیم. زیبا خوشحالم از بودن تو این خونه و نوشتن اینجا برام مثل یه بازسازی میمونه که وقتی از احساساتم میگم خالی میشم.

 

 

پسندها (4)

نظرات (6)

ĸoѕαr
4 اردیبهشت 94 12:17
سلام خاله مهربون خوبی خاله عزیز؟ نینی نازتون چیکار میکنن؟ خدا برات نگهش داره ووووییییی چه خوشگله قربونششششش از طرف من ببوسش گلم زود زود بهمون سر بزنین عزیزم با نظرات شما من کلییییی انرژی میگیرم منتظرتونیماااا
شیوا
پاسخ
وای یعنی اینقدر تند تند این متن و کپی پیست کردین که حتی به عنوان وبلاگمم نگاه نکردین؟ یعنی حتی متوجه اینکه عکسی از نی نی نیست نشدید؟؟
ربولي حسن كور
4 اردیبهشت 94 12:24
سلام مطمئنم كه شما هم به آرزوهاتون ميرسين يه روز خوب مياد
شیوا
پاسخ
سلام ممنونم.
ساقه
4 اردیبهشت 94 17:25
مبارکه عزیزم .... الهی سال دیگه با نی نی جون جشن بگیری راستی بیا تعریف کن تهران چی شد؟
شیوا
پاسخ
میسی گلم تو تهران نامه همه رو تعریف کردم خانومی.
مامان امیرعلی
6 اردیبهشت 94 8:54
خیلی پیام کوثر جالب بود!!!!یعنی اینقدر به نظرات بقیه نیاز داره ؟؟؟راستی شیوا جون به وبلاگ ربولی حسن کور سر زدی؟ایشون پزشک هستند و قلم خیلی قشنگی دارند برام جالب بود که برا شما پست گذاشتند....خیلی خوبه که آدم بتونه با نوشته هاش بقیه رو جذب کنه و برای جذب بقیه از تبلیغ و خواهش استفاده نکنه....من به شخصه روزهای شاد تو شاد می شم و با دلتنگیت دلم می گیره....دوست تو:سعیده
شیوا
پاسخ
سلام سعیده جانم. بله کوثر خانم مثل اینکه خیلی براش مهمه. بله من همیشه وبلاگ اقای دکتر و میخونم. عالی مینوسن.
خودم
7 اردیبهشت 94 11:21
سلااام شیوا جووون... خوبی عزیزم؟؟؟؟ تولدت خونه ی قشنگت مبارک باشه... انشاءالله تو سال دوم خبرای خوووووب برامون بزاری... مهمترینشم خبر بارداریت باشه.... آمیـــــن (در ضمن عکسش هم بزاری کوثر)
شیوا
پاسخ
سلام عزیزم..ممنون عزیزم. انشاالله با دعای دوستان خوبم البته بعد اومدن نی نی از این خونه کوچ میکنم اما نشانی خونه جدید به همه دوستان گلم میدم.
روزنگار فرشته
8 اردیبهشت 94 11:15
عزيزم عشق و ارتباط عاطفي با همسر يك نياز دايمي است و ربطي به سن نداره....اين خودمون هستيم كه بايد عشق و عواطف رو زنده نگه داريم.....عشق مثل يه بوته گل سرخ ميمونه كه نياز به آبيازي و نگهداري دايمي داره..... الهي كه توي زندگيت هميشه عشق و آرامش برقرار باشه
شیوا
پاسخ
فرشته جون من خیلی سعی دارم که همیشه مراقب این بوته باشم.و به نظر خودمم ربطی به سن نداره هر چند به قول فرگل جان با گذر زمان و فروکش کردن هورمونا این عشق درونی میشه و درسته. اما من میگم نباید بذاریم این علاقه رنگ و بوی عادت بگیره و یادمون بره که زمانی چه کاراها که برای هم نمکردیم.اما همسر من یادش رفته.