زندگی مازندگی ما، تا این لحظه: 18 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره
انتظار من برای امدنتانتظار من برای امدنت، تا این لحظه: 18 سال و 3 روز سن داره
شیواشیوا، تا این لحظه: 37 سال و 5 ماه سن داره

نبودن تو یعنی...

پی پی دی

1394/1/31 12:32
نویسنده : شیوا
213 بازدید
اشتراک گذاری

به سختی بیدار شدم. چشمام هنوز خواب بودن که پاشدم. بالاخره امروز ناشتا بودم و از دیشب ساعت 10 به بعد چیزی نخوردم. با اینکه دو سه روزه سرگیجه دارم و صبح هم داشتم گفتم بالاخره باید ازمایشات و بدم. رفتم آزمایشگاه میلانی. همه آزمایشات و داشتن جز PPD. منم گفتم اشکال نداره پی پی دی و میرم نعمتی میدم. اینا و همینجا بدم بهتره. خلاصه که نوبتم شد و رفتم بالا نمونه بدم. وای خانومه 4 تا لوله اماده کرد و برچسپ آزمایشای مخلتفمو رو لوله ها میزد رو هر کدوم دو تا زد. لوله ها دو تاش بزرگ بود دو تا دیگه کوچک. خیلی ترسیدم چون طی یک هفته گذشته دو بار دیگه هم آزمایش دادم. ولی چاره ای نبود. دستمو زدم بالا و به خانومه گفتم چند روزه سرگیجه دارم. گفت اشکال نداره آروم میگیرم. خلاصه که فک کنم پنج دقیقه بیشتر طول کشید تا نمونه گرفت. و بعدش سرم گیج رفت. گفت فعلا بلند نشو.   کمی نشستم تا خوب شدم. ولی دستم خیلی درد میکرد.

برای پی پی دی زنگ زدم همسر و پرسیدم چطور ازمایشیه همسر گفت تزریق پوستیه. وای منم بیشتر ترسیدم. خلاصه رفتم نعمتی و پی پی دی هم دادم. با سرنگ انسولین یه چیزی تزریق کرد به وسط ساق دستم. و دورش با خوردکار یه دایره کشید و گفت تا پس فردا اصلا نباید به اینجا دست بزنی و نباید حموم هم بری که بهش آب بخوره. پس فردا بیا اینجا دکتر نگاه کنه و نظر بده.

اینم از این. وای خدا کنه دیگه تستی نمونده باشه که بدم. البته یه ماه و نیم دیگه هم باید TSH مو تکرار کنم. غیر از اون هیسترو سونوگرافی هم هست.

حالا هم که همسر قرصا ویتامینی شو شروع کرده. و تا صد روز تقریبا میشه سه ماه و ده روز دیگه یعنی من تقریبا میتونم مرداد برم تو سیکل. اون موقع  همسر هم امتحان ارتقاشو داده. و خیالش راحت تره.

این پی پی دی هم دردسر شده ها برا ما. الان من چجوری کارامو بکنم؟

پسندها (2)

نظرات (2)

montazer
31 فروردین 94 14:44
سلام گلم خووبی ؟ نمیدونم شیوا جان فکر کنم بلاگفا قاطی کرده منم بعضی وبلاگهارو نمیتونم برم
شیوا
پاسخ
سلام مامانی اره بلاگفادیوونه شده. باز هم بهت تبریک میگم دوستم.
مامان ندا
15 اردیبهشت 94 9:45
سلام درکت میکنم روزایی که واسه بچه چطور چشم انتظار بودم اون امپول رو هم من تو رویان زدم عکس رنگی از رحم امپولای وحشتناک دیگه خدا ب حق همین ماه به همه مادرتی چشم انتظار بچه بده و شادی رو ب خونهاشون بیاره
شیوا
پاسخ
ممنون ندا جون