زندگی مازندگی ما، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره
انتظار من برای امدنتانتظار من برای امدنت، تا این لحظه: 18 سال و 14 روز سن داره
شیواشیوا، تا این لحظه: 37 سال و 5 ماه و 11 روز سن داره

نبودن تو یعنی...

کوچ

1393/6/26 11:19
نویسنده : شیوا
379 بازدید
اشتراک گذاری

صدای مرغان مهاجر این روزها یادآور کوچ نا به هنگام تویه عسلکم.

راستی عسلک از آن دستگاهی که به من خبر شوم نبودن قلبت را داد متنفرم دیگر.

مگر میشود آدمی قلب نداشته باشد؟

ان هم عسلکِ من؟

عسلکِ مادری که همه وجودش سرشار از عشق فرزندِ ندیده اش است.

دیگر اعتمادی به هیچ کدام از این دستگاهها و آزمایشات ساخته دست بشر ندارم.

و هرگز هیچ عسلکی را دست آنها نمیسپارم.

من ایمان دارم، همچون ایمان به یگانگی خدا، که تو هر چند آرام و آهسته ولی داشتی قلب میگرفتی از خدای مهربانت.

مگر میشود خدا از روج خود در همه بدمد به جز عسلک یک ماه و نیمه من؟!

میدانی عسلک اصلا تو به مامانی رفته بودی حتما...که آهسته داشتی شکل میگرفتی. مامانی هم در همه کارها اینگونه تنبل و یواش یواش جلو میره ولی بالاخره به خواسته اش میرسه.

مگه خواست خدا چیز دیگری باشد!!!!

راستی عسلک تو کجای آشیانه ات را باد و سوز پاییزی زده بود که کوچ کردی؟ مگر نه اینکه مادرت از جون خود برای تو و لانه ات مایه میگذاشت؟

عسلک برایم از فرشته ها صبر دعا کن... بلکه بشود مرحمی روی دل داغ دیده ام...

بلکه بتوان صدای صبحگاهی کوچ مرغابی ها را توان آورد...

 

یادته عسلک یادته اولین لحظه ای که از اومدنت تو دلم خبر دار شدم چی گفتم؟ آره قربونت برم با تو حرف زدم. اولین حرف بعد شکر خدا با تو بود. آروم نوازشت کردم و گفتم خواهش میکنم با من بمون.

نه عسلک تو هنوز مامان و نشناختی؟ تو که نمیدونی مامان برای گرفتن آرزوهاش دنیا و به هم میزنه.

اگه میدونستی حتما میموندی. اگه میدونستی که من بعد رفتنت چطور چهار روز بی وقفه شب و روز گریه میکنم حتما میموندی. اگه میدونستی چطور از رفتنت ضجه میزنم حتما میموندی.

عسلک تو دنیای منی. تو رویای کودکانه منی که از سالها پیش با منی... از همون باغ قدیمی بابا... از موقع قدم زدنهام میون درختهای سیب و چیدن سیبهای کال و نرسیده و مزه و مزه کردنشون ..تو با من بودی. آرزوی داشتنت با من بود...

اما چرا عسلک؟ چرا تو از زمانی که دخترکی بیش نبودم با من بودی؟ چرا منو هر روز عاشق و عاشقتر کردی؟

چرا این همه کار با دل من کردی و خودت اون بالا نشستی و نگاهم کردی که ببینی بی تو بودن یعنی چی؟

دلـــــــــــــــم این روزا خیلی کم طاقت شده...

دلـــــــــــــــم پر از حس خواستنته....

دلـــــــــــــــم پر از خلا نداشتنته..

بیا عشقم...

بیا نفسم...

تو رو به عظمت خدایت بیا...

پسندها (3)

نظرات (0)