زندگی مازندگی ما، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 2 روز سن داره
انتظار من برای امدنتانتظار من برای امدنت، تا این لحظه: 18 سال و 6 روز سن داره
شیواشیوا، تا این لحظه: 37 سال و 5 ماه و 3 روز سن داره

نبودن تو یعنی...

به همین دوری نزدیکی

1394/8/29 23:49
نویسنده : شیوا
362 بازدید
اشتراک گذاری

تصمیم گرفتم فعلا همینجا بنویسم. 

امشب دلم به اندازه عمق اقیانوس ها گرفته.  چقدر ازت دورتر شدم! چقدر دیگه خودمو با رویای تو بیگانه میدونم! عزیزکم به خوابم بیا و بهم ثابت کن اشتباه میکنم. به خوابم بیا که خوابتم رسیدنه. 

امشب همسرک فرشها رو جمع کرد گذاشت تو راهرو فردا قالیشویی بیاد ببره. فرشا خیلی کثیف بودن و یه سری مهمون تحمیلی هستن که باید بیان و اگه بیان با این فرشای کثیف که نمیشد. خودمم با این حالم فردا باید پرده ها بشورم. رخت چرکا رو بتدازم ماشین و یخچال و از برق دربیارم و تمییزش کنم. بعدم کابینتا و اشپزخونه و سرویسها. 

دیشب حالم خیلی بد شد دوباره.فشارم پایین بود و تمام شکمم درد میکرد. چهارساعتی طول کشید که اروم شه. امروزم رفتیم خونه مامانم.اونجا نهارخوردیم و کمی هوا عوض کردیم .بعد رفتیم خونه خواهرم یه ساعتی نشستیم و برگشتیم. سلنا این دفعه برخلاف قبلا ها خیلی دخترخوبی بود.نشست تا براش موهاشو با کشای رنگی ببندم میگفتم بیا رو پام بشین میومد و بعدش رفت دونه دونه کتابهای کنکور اجیشو برام اورد بعد کتاباشو گذاشت رو هم و خودش رفت روشون وایساد.

و اما خدایا...هیچ کس ندونه تو خیلی خوب میدونی من با همون یه ساعت بازی با بچه چقدر دلم خوش شد. شک ندارم که تو اون لحظه مثل هر لحژه دیگه ای واقف بودی که بودن با اون بچه چقدر حالمو خوب کرد. اخه چرا؟ چرا از من دریغ کردی؟ 

دلم دیگه ای کاش هم نمیگه. 

دلم پر از حس خواستنه.

پسندها (2)

نظرات (2)

سعیده
30 آبان 94 8:52
عزیزم .دوستم ...خوشحالم که باز نوشتی و از احساساتت گفتی و ناراحتم که باز دلتنگی....دوست خوبم برایت صمیمانه لحظه های نابی رو آرزو می کنم که از شادی سرشار باشه و هر دم از ته دلت بخندی....من شکی ندارم که لطف خدا شامل حالت خواهد شد...خدای مهربانم دعایم را استجابت م یکند آن زمانیکه دامن تو سبز می شود....
شیوا
پاسخ
سعیده جون ممنون که حل و روزم و دنبال میکنی. ممنون به خاطر دعای قشنگت.
الهام
2 آذر 94 9:38
شیوا جون الهی واسه غم و غصه ت بمیرم خیلی برات دعاکردم و میکم عزیز دلم آروم باش استرس از خودت دور کن
شیوا
پاسخ
سلام الهام بانوی نازنین. دیروز که وبتونو باز کردم نمیدونم چرا گریم گرفت یاد دو سال پیش افتادم وقتی محرم بود و کیارش و کیانا با دستای کوچکشون و دل بزرگشون برام دعا کردن و اینکه هنوز خدا دعاشونو قبول نکرده. خوشحالم که بهم سر زدی الهام جانم.