زندگی مازندگی ما، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره
انتظار من برای امدنتانتظار من برای امدنت، تا این لحظه: 18 سال و 9 روز سن داره
شیواشیوا، تا این لحظه: 37 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

نبودن تو یعنی...

حضورهای اتفاق آفرین

1394/7/15 18:00
نویسنده : شیوا
210 بازدید
اشتراک گذاری

وقتی هنوز 15-16 سالم بود خیلی میشنیدم که حضور هر کس تو زندگی آدم حتی یه همسایه میتونه باعث یه تغییری تو زندگی و یا شخصیتمون بشه. راستش الان بعد گذشت نزدیک به سی سال از زندگیم وقتی گذشته رو مرور میکنم میبینم که چقدر زندگیم مجموعه ای از از این حضورهاست. یعنی خیلی چیزایی که یاد گرفتم و از آدمهایی که باهاشون به نوعی در ارتباط بودم یاد گرفتم حالا که کسانی که بهم خوبی کردن چه بدی. و اتفاقا هم این یادگیری پدیده مستقیمی نبوده. مثلا الان که یادم میاد یه سرایداری بود که تو اون درمانگاهی که همسر حدود سالای 86-87 زندگی میکرد بود با خانمش و بچه اش. این آدم مجموعه ای از عقده ها بود البته همراه خانمش! بماند که من الان کاری ندارم چی بودن ولی یادمه اون موقع خیلی تونستن رو اعصاب من راه برن با حماقتاشون. اینا به من یاد دادن که "با هر کسی به اندازه آگاهیش رفتار کن و حرف بزن! آخه چه معنی داشت من فیلم نیمه ماه و به اون خانم که میدونستم عاشق فیلم هندیه معرفی کنم یا قرض بدم؟  یا حضور همین مهسا به عنوان همکلاسی تو زندگیم بهم یاد داد که قویتر باشم و با خنده کودکانه هر کسی صدام نلرزه و اعتمادبه نفس مو از دست ندم!

این روزا احساس خاصی دارم یه حس تازه! احساس میکنم تا حالا خیلی بچه بودم. کارایی کردم که وقتی یادم میفته باور نمیشه من بودم که اون شکلی برخورد کردم. گاهی هم احساس میکنم اونی که نشدم که آرزو شو داشتم یعنی در واقع به خود فکریم نرسیدم. دوست داشتم مثل خیلیا روابط اجتماعی "قوی" داشتم نه مثل الان که بی تاب زنگ زدن خانواده ام بودم.

من همیشه یه جور خاصی در مورد خودم فکر میکردم و همیشه از بچگی تصور بزرگتری از خودم و جایی که باید بهش برسم داشتم. مثلا همیشه میخواستم یه نویسنده خوب باشم طوریکه که قلمم هر خواننده ای رو محصور خودش میکرد. این تقریبا یکی از اهداف بزرگ من بود و هست. اما الان به این بارو رسیدم که هیچ وقت به اندازه کافی براش تلاش نکردم. درسته یه زمانی در به در داستان کوتاههای مارکز و میخوندم و یه جا مارکز گفت برای نویسنده خوبی شدن اول باید کتاب خوان خوبی باشی.

 

اما هرچی باشه من همیشه دلم به این خونه خوشه و وقتی از همه جا دلم میگیره اینجا تنها و آخرین نقطه آرامش منه. در واقع همون غار تنهایی منه! و با هیچ آدرس بلاگفایی هم به هیچ کدوم از کاربراش رحم نکرد عوضش نمیکنم!

 

پسندها (3)

نظرات (1)

همراه رایانه
15 مهر 94 22:13
همراه رایانه پاسخگوی تلفنی سوالات ومشکلات رایانه ای، موبایل ،تبلت، لب تاپ و .. شماره تماس 9099070345 پاسخگویی به صورت شبانه روزی حتی ایام تعطیل WWW.POSHTYBAN.IR