زندگی مازندگی ما، تا این لحظه: 18 سال و 7 ماه و 4 روز سن داره
انتظار من برای امدنتانتظار من برای امدنت، تا این لحظه: 18 سال و 8 روز سن داره
شیواشیوا، تا این لحظه: 37 سال و 5 ماه و 5 روز سن داره

نبودن تو یعنی...

اولین

1393/11/30 13:10
نویسنده : شیوا
270 بازدید
اشتراک گذاری

امروز دارم به این فکر میکنم که دقیقا اولین دکتر رفتنمون کدوم و چه موقع بود؟ الان یادم اومد که دقیقا ما تابستون سال 86 بود که رفتیم پیش دکتر میرفخرایی شهرخودمون. دکتر بیسواد یه نگاه خوشبینانه کد و گفت این کلومیفن ها رو بخوردید اخر ماه برید تست بتا بدید.سکوتاصلا به خودش زحمت نداد برامون تستی چیزی بنویسه. و ما اون ماه و قرصها  رو خوردیم. غیر از کلومیفن چیزای دیگه ای هم بود البته که  خوردیم. اما ماه بعد همسر خودش دست به کار شد و آزمایشهایی رو که فکر میکرد لازمن دادیم.که تو اون بعدازظهر گرم تابستون که بعد از اینکه از ازمایشگاه بیرون اومدیم و همسر بلافاصله پاکت جواب آزمایش و باز کرد داشتیم تو پیاده رو قدم زنان میرفتیم و من اون لحظه یادکه که تو اوج بی خیالی بودم و یه لحظه برگشتم سمت همسر که همونطور که راه میرفت یه آن صورتش رو برگه آزمایش میخکوب شده بود. و من پرسیدم چیه؟ گفت مثل اینکه این آیتمها خوب نیستن. همون آیتمهایی که تا امروز ما رو دنبال خودشون کشوندون.

همون آیتمهایی که تا همین دیشب باز برای هزارمین بار سعی کردیم بهبودشون ببخشیم. از قرصهای کلومیفن، پنتوکسی فیلین، سلنیوم، زینک پلاس، ویتامین e، امگا 3، ال کارنتین، الارژنین، خرنوب، گرده نخل، عناب، زنجبیل، کلی داروی گیاهی که سه دور مصرف کرد، دیروز یه نسخه که شامل: گرده نخل، پودرنارگیل، قوتو،گرده گل زنبور،چلغوز، تخم هویچ، تخم خشخاش، جنسینگ، و چند چیز دیگه که یادم نیست و رفتم یه عطاری از بازرا قدیم گرفتم اسم عطارریه داروی گیاهی سید حکیم بود.همه رو آسیاب کرد و داد بهم البته من گرده نخل و نذاشتم برام بریزه اونو به خواهر سفارش دادم برام بیاره. آهان باز هم غیر از اینا دارچین زنجبیل و هل هم میریزم تو چای. کشمش هم که همیشه خوردیم ولی از این به بعد کشمش تو خونه ما جایگزین قند شد. آها معجون چهار مغز هم بهش میدم. البته فقط پسته نریختم توش. گردو بادام و فندق و ریز کردم با عسل مخلوط کردم صبحها که بره سر کار یه قاشق بخوره. شبها هم بهش آب هویچ میدم. اگه نبود آب سیب. خرما هم کنار اینا میخوریم.خسته

تلاشهای منم که تا حالا خیلی زیاد بوده و متاسفانه بیشتر جراحی و شیمیایی بوده مال من. که به بیش از 6 بار رفتن به اتاق عمل منجر شده.

حالا خدا جون باهات یه حرف دارم. با خودخودت.

آخر قصه من و همسر و چی نوشتی؟ با همه این تلاشهای مضاعف چندین و چند ساله من و هسمر اخر این قصه رو چی نوشتی؟سوال

پسندها (3)

نظرات (0)