خودم بالاخره دست به کار شدم.
میگن وقتی زندگی به کام نیست باید خودمون به کامش کنیم هر طور شده هر چقدر تلاش که میخواد مهم نیست مهم اینه که من زندگیمو به کام خودم شیرین میکنم با تمام سختیاش.
من میخوام دست از خیلی از خواستنهام بردارم و رها کنم و رها باشم. رها باشم از گذشته و آینده از فکر کردن به حرفای پوچ دیگران ، از هر زانوی غم بغل گرفتن برای بچه، از حسرت داشتن خونه، پول، و ماشین و .... همشونو تو یه صندوقچه گذاشتم و درشو قفل کردم. میخوام رها و در لحظه زندگی کنم. میخوام برای دل خودم شاد باشم به خاطر ارزشی که به وجود خودم به عنوان یک انسان قائلم شاد باشم. از قید و بند حرفای خاله زنک رها شم. بزرگتر فکر کنم و تو زندگی هدف اولم این باشه که سربلند و شاد زندگی کنم و به انسانهای دور برم هم عشق هدیه کنم بذار اونا هر طور میخوان رفتار کنن و برداشت کنن.
زندگی جدید من به لطف خدا و انگیزه و اراده خودم قشنگ خواهد شد نه به خاطر وجود بچه و مادیات زندگی من جمله خونه و زندگی خوب.
یه روز میاد که با همه اینها خداحافظی میکنیم و فقط خوبیها و بازخوردهای روح انسان هست که ماندگاره.
پ ن: کاش اینجا اینقد سوت و کور نمیشد.